گیس طلا

ساخت وبلاگ
کتاب قول فردریک دورنمات، ظاهرا پلیسی اما  با لایه های زیر متن و دردناکدو تا کتاب از داستهای شرلوک هلمز، همچنان هنگام خواندن جرمی برت در ذهنم سخن می گوید و لبخند بر لبانم می آوردکتاب عاشقانه ای از جین آستین، همچنان  توجهش به جزییات گفتگو ها و شناخت عمیقش از جامعه زمان خودش با قهرمانی همان د گیس طلا...
ما را در سایت گیس طلا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9gistelad بازدید : 18 تاريخ : دوشنبه 30 اسفند 1395 ساعت: 14:26

آن زمان که گوشی هوشمند برای بابایتان خریدید و  آموزشش دادید، باید فکر اینجایش را می کردید که در مدت سه روز، حجم اینترنت یکساله شما تمام شود

گیس طلا...
ما را در سایت گیس طلا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9gistelad بازدید : 13 تاريخ : دوشنبه 30 اسفند 1395 ساعت: 14:26

بچه ها ایمیل و لینک و گروه تلگرام و حتی هدیه  فیدیو اینقدر زیاد بودن که من مدام در وضعیت  ناتوانی در جمع کردن نیش بازم هستمسعی کردم جدا جدا تشکر کنم اما احیانا کسی از قلم اگه جا مونده همین جا  اعلام می کنم که اگر وبلاگ نویسی برای ده، پونزده سال همین یه سود را داشته باشه، تمو گیس طلا...
ما را در سایت گیس طلا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9gistelad بازدید : 33 تاريخ : يکشنبه 29 اسفند 1395 ساعت: 13:53

بچه ها هر چقدر رمان به صورت پی دی اف دارید برایم ایمیل کنید ، همچین سپاسگزار می شوم که نگو و نپرس،اینم ایمیلم  [email protected]رمانهای کاراگاهی - معمایی همه نوع  از شرلوک هلمزی گرفته تا راز داوینچی و رمانهای فانتزی   همه نوع از مدل هری پاتری تا نغمه یخ و برفیرمان های عاشقانه هم گیس طلا...
ما را در سایت گیس طلا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9gistelad بازدید : 16 تاريخ : جمعه 27 اسفند 1395 ساعت: 7:54

عصری رفتم نانوایی روستا ، سه پیرمرد کنار دیوار نشسته بودند و زیر آفتاب گفتگو می کردند ، یک پسربچه دوچرخه اش را تکیه داده بود و با پول و پارچه اش منتظر بود

در باغ  کنار نانوایی درختان شکوفه کرده بودند  ، باد می آمد 

گیس طلا...
ما را در سایت گیس طلا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9gistelad بازدید : 14 تاريخ : چهارشنبه 25 اسفند 1395 ساعت: 16:02

کامنت گذاران اینستاگرام خیلی بامزه اند(خدای نکرده به دوستان فیس بوک و پلاس و هر دو تا وبلاگها برنخوره ها) 

امروز درگیر سفید کردن پرده های چرک مرده در فرغونی بودم که به عنوان تشت ازش استفاده کردم و امشب نتیجه تلاش مذبوحانه و بی فایده  را در اینستا گذاشتم و از بچه ها پرسیدم سفید شده دیگه نه؟ 

یکی جواب داده: به همه می سپریم سفید شده، شما هم ازت پرسیدن بگو سفید شده

،

،

،



گیس طلا...
ما را در سایت گیس طلا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9gistelad بازدید : 7 تاريخ : چهارشنبه 25 اسفند 1395 ساعت: 16:02

خانه را آب و جارو کردم، مبلها را طوری جابجا کردم که دو جای خواب برای مادرک و بابایی درست شود، هیجکدام روی تخت نمی خوابند. برای یکی پتوی نرم گذاشتم برای دیکری پتوی سفت، ملافه های شسته  شده  روی   پتو کشیدم و بالش هایشان را مشخص کردم، برای یکی بالش بلند برای دیگری بالش کوتاه، رو انداز ک گیس طلا...
ما را در سایت گیس طلا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9gistelad بازدید : 27 تاريخ : چهارشنبه 25 اسفند 1395 ساعت: 16:02

مادرک گفت یک آتشی روشن کن از رویش بپریم، حقیقتا حسش نبود گفتم بگذار فردا که دوقلوها می آیند، قبول کردشب داشتم رسم و رسوم قدیمی چهارشنبه سوری  را می خواندم برایشان، رسم فالگوش را دیدمکفش و کلاه کردم رفتم سرکوچه فالگوش دیدم که  به به چه خبر استبرگشتم و به زور مامان و بابایی را از جا بلند کرد گیس طلا...
ما را در سایت گیس طلا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9gistelad بازدید : 15 تاريخ : چهارشنبه 25 اسفند 1395 ساعت: 16:02

گفته بودم که همسایه مهربان روستا بر سر دیوار خانه ام میوه می گذارد، به تازگی حجم پرتقالها اینقدر زیاد شده بود که دیگر در حال خراب شدن بودند و من غمگینامروز در میدانگاهی روستا از مغازه ای قیمت دستگاه های  آب میوه گیر و  ... را می پرسیدم که با زبان محلی گفت: شما دیگر همشهری ما هستی از اینا باید استفاده کنی و یک  دستگاه بامزه فلزی  به من داد که مخصوص آب نارنج گرفتن است....نمی دانم بیشتر شیفته قیافه دستگاه شدم یا جو همشهری گری مرا گرفتخلاصه اینکه الان یک پارچ آب پرتقال تو سرخ خوردم گیس طلا...
ما را در سایت گیس طلا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9gistelad بازدید : 18 تاريخ : پنجشنبه 19 اسفند 1395 ساعت: 16:53

امروز سرمیدانگاهی روستا  سوار پیکان به شدت داغانی شدم که راننده اش از وسط فیلمفارسی ها بیرون اومده بود، زلفهای فرفری و سیبیل آویزون ، فقط موسیقی که گوش می داد حمیرا نبود

بر سر یک دو راهی  جوانی با انگشتی مصمم مسیری نشان داد که به ما می خورد

راننده سوارش کرد و پسر با جدیت و خشونت پرسید که : همون  شهر می روید دیگه نه؟

راننده با مکث بهش نگاه کرد و با صدای نرم و عشوه گرانه ای گفت: عزیزم اون انگشتی که نشون دادی هنوز از تو چشم من در نیومده،  باز شک داری؟


گیس طلا...
ما را در سایت گیس طلا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9gistelad بازدید : 14 تاريخ : پنجشنبه 19 اسفند 1395 ساعت: 16:53

با شادمانی بیدار شدم و یادم اومد که می تونم بازم بخوابم اما بیدار بودم، رفتم حیاط و چراغها را خاموش کردم و نفس کشیدمنفسعطر صبح ، سرد و خوشمزهبرگشتم خونه و  تا ساعت هشت و نه در رختخواب وول خوردم و وب گردی کردم، بعد بلند شدم و رفتم توی مهتابی آب پرتقال گرفتم و فیلمش را گذاشتم اینستاگرامبعد با شادمانی رفتم  به سراغ سبد های نهال گل که دیروز از پنج شنبه بازار خریده بودم، دو سبد شقایق، دو سبد میمونموزیک گذاشتم و چند ساعتی مشغول بودم، دستکش و بیلچه و خاک و حلزونها و برگهای  خشکحیاط که کارش تمام شد رفتم حاشیه دیوار کوچه را هم گل کاشتم، برای طرف دیگر باید باز هم گل بخرمگرسنه و خسته برگشتم داخل خانه و غذای مورد علاقه ام گوجه فرنگی با تخم مرغ( املت نیستا، جدا از همه) را خوردم و رفتم در آفتاب گلیم پهن کردم و در حین گوش دادن درس اسپانیایی به خواب رفتمبیدار که شدم  کمی قاقا لی لی برداشتم و رفتم به سمت دریاچه  ، هوا محشر و  زنان  مشغول، توت فرنگی ها را وجین می کردند، شالیزار را آماده می کردند و  مزارع کلزا هم زرد زرد شده بودنددریاچه پر از آب شده بود ، کنارش نشس گیس طلا...
ما را در سایت گیس طلا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9gistelad بازدید : 11 تاريخ : پنجشنبه 19 اسفند 1395 ساعت: 16:53

اینطور نیست که ما شلخته ها از نظم بدمون بیاد، 

به نظر ماها زمانی که صرف نظم می شه ارزشش خیلی بالاتر از این حرفا است ، 

به عنوان مثال می توان  به کار ارزشمند تری مثل دراز کشیدن زیر آفتاب و هیچ کاری نکردن اشاره کرد

گیس طلا...
ما را در سایت گیس طلا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9gistelad بازدید : 16 تاريخ : پنجشنبه 19 اسفند 1395 ساعت: 16:53

زنگ زدم ببینم کجای شهرتون دور و بر ترمینال یه غذاخوری هست که من توش ناهار بخورم و مسموم نشم، آخه دارم می رم "شهرمون"لحنش چنان ناخوشایند و تحقیر آمیز که دلم می خواست طرف مقابل بگوید: کوفت بخوریاما او جواب بهتری داد: نمی دانمزن دوباره توضیح داد که : از صبح هیچی نخوردم و دارم غش می کنم و می خوام یک چیزی تو "شهرتون "بخورم که نمیرم طرف دوباره گفت :نمی دونم اینم شاکی خداحافظی کرد و پس از مدتی سکوت عین همین حرفارو به راننده گفتراننده اما گویا از قبل جواب را تمرین کرده بودگفت :"شهر ما "غذا خوری خوب زیاد داره اما شما همون کیک  و چای ترمینال برات خوبه که مسموم نشی و برسی به "شهرت" گیس طلا...
ما را در سایت گیس طلا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9gistelad بازدید : 11 تاريخ : پنجشنبه 19 اسفند 1395 ساعت: 16:53

محدثه به بچه ها ی مهد کودک گفته که موقع ریختن ماش تو آب برای سبزه عید می تونن آرزو کنن

اون وقت شنیده که یکی از بچه ها گفته: آرزو می کنم یه اسپایدمن واقعی بشم 


گیس طلا...
ما را در سایت گیس طلا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9gistelad بازدید : 11 تاريخ : پنجشنبه 19 اسفند 1395 ساعت: 16:53

همون محدثه تو مهدکودک یک اشغال از روی زمین برداشته انداخته تو سطل اشغال، پسرک با تشر بهش گفته :خانم معلم برو دستاتو بشور دست به اشغال زدی!

بعد زیر لب سر تکون داده و  با تاسف گفته: خودش هیچی بلد نیست می خواد به ما یاد بده!

گیس طلا...
ما را در سایت گیس طلا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9gistelad بازدید : 7 تاريخ : پنجشنبه 19 اسفند 1395 ساعت: 16:53

امروز راننده اول آغاسی  و لب کارون گوش داد بعد سیمین غانم و گل گلدون


گیس طلا...
ما را در سایت گیس طلا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9gistelad بازدید : 7 تاريخ : پنجشنبه 19 اسفند 1395 ساعت: 16:53

امروز کلی خیالپردازی کرده بودم که می رم دانشگاه و دانشجو ها نیستند و منم بر می گردم خونه و گل تو باغچه می کارم و عشق و حالرفتم  و در نهایت خشم و حیرت من از هشت صبح تا غروب همه کلاسها حتی جدی تر از هفته قبل برقرار شد و وقتی   ساعت پنج و نیم به زور داشتم شیرفهمشون می کردم که می تونن برن و لازم نیست تا شیش بمونن، یکیشون برگشت گفت: ممنون استاد، کلاس خیلی شیرینی بود،،،جوابهای فراوانی  در زمینه فرهنگ عامه و کتاب کوچه و حتی عبید زاکانی به ذهنم رسید اما  رعایت ادب و متانت و اخلاقیات را کردم و تنها به لبخندی فروتنانه اکتفا نمودم ،،،واقعا داریم به کجا می رویم؟  گیس طلا...
ما را در سایت گیس طلا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9gistelad بازدید : 51 تاريخ : پنجشنبه 19 اسفند 1395 ساعت: 16:53

پتو ها را یک به یک داخل ماشین می اندازم و از آنچه تحویل می گیرم لذت می برم، رخت آویز را کنار بخاری می گذارم و پتوها را رویش خشک می کنم و خانه بوی دلچسب پودر ماشین و رطوبت می دهد و احساس رضایت می کنم

 امروز به دخترها سر کلاس گفتم  در کودکی تنها زمانی تحسین شدیم که  کار خانگی را خوب انجام دادیم و به همین دلیل است که هنوز کار خانه لذت بخش است اما باید بیاد بیاوریم بدون نیاز تایید دیگران، 

چه کاری برایمان رضایت بخش  بود، لذت بخش هست


گیس طلا...
ما را در سایت گیس طلا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9gistelad بازدید : 9 تاريخ : پنجشنبه 19 اسفند 1395 ساعت: 16:53